به گزارش رکنا، این جوان در سال 1377 یک کودک افغان را در شیراز کشت. قتل متهم که در زمان قتل 18 ساله بود، پس از دستگیری گفت: پس از گرفتن دیپلم در سوپرمارکت مشغول به کار شدم. یک روز برادر مقتول برای خرید به سوپرمارکت آمد اما قفسه ها را خراب کرد و من اعتراض کردم. وقتی دعوا بالا گرفت، سوئیچ موتورسیکلتم را گرفت و من برای گرفتن سوئیچ دستش را زدم. دستش در این حادثه زخمی شد و از من شکایت کرد.
قتل غیر عمد
متهم ادامه داد: با شکایت وی دادگاه مرا به پرداخت دیه محکوم کرد، با تمام وجود تلاش کردم تا رضایت بگیرم اما بی فایده بود. روز حادثه تصمیم گرفتم برای جلب رضایت شاکی با او صحبت کنم اما مقتول و برادرش به من حمله کردند و به من فحاشی کردند و بستگانشان نیز به کمک آنها آمدند. تنها بودم و پر از عصبانیت چاقویی را پرتاب کردم که به سینه مقتول برخورد کرد. من واقعاً قصد جنایت نداشتم و ناخواسته قاتل شدم.
در پی اعترافات متهم و درخواست اولیای دم برای اشد مجازات، دادگاه کیفری استان فارس رای قصاص صادر کرد. این جوان در مدتی که در زندان بود رفتار خوبی داشت و حتی با کار در زندان به زندانیانی که وضعیت مالی خوبی نداشتند کمک می کرد.
وی در این مدت 4 بار پای چوبه دار رفت اما هر بار توانست از خانواده مقتول مهلت بگیرد تا اینکه در نهایت با کمک خیرین و جمعی از هنرمندان به همت تیم صلح و تعهد خانواده مقتول در نهایت به شرط دریافت دیه از قصاص گذشتند و بخشی از پول نیز توسط بازیگران سینما و تلویزیون و بخشی نیز توسط خانواده پسر زندانی تامین شد و سرانجام پس از گذشت 4 سال از جنایت، از زندان آزاد شد. مجازات اعدام و سال گذشته والدینش فرم عفو را امضا کردند.
مرد جوان این بار با توجه به جنبه کلی جنایت بار دیگر پای میز محاکمه رفت و به دلیل حسن رفتار در زندان و ابراز پشیمانی از ارتکاب جرم، قضات با احتساب روزهای ارتکاب جرم، وی را به 5 سال حبس محکوم کردند. بازداشت ، و سرانجام در خرداد ماه سال جاری از زندان آزاد شد. اما دو ماه پس از آزادی، حادثه تلخی رخ داد. پسری وقتی با ماشین سوار موتور بود. تصادف و به کما رفت.
او دو ماه قبل از اینکه از کما خارج شود در وضعیت بحرانی قرار داشت، اما پزشکان تایید کردند که او دچار آسیب مغزی شده است. مادرش در این باره می گوید: هر بار که پسرم پای چوبه دار می رفت من می مردم و زنده می شدم. دوران سختی بود، وقتی پدر و مادرم رضایت دادند، تمام زندگی ام را فروختم، اما برخی از بازیگران هم به ما کمک کردند تا رضایت آنها را بگیریم و مبلغ مهریه را بگیریم.
وقتی مهریه را دادیم احساس کردم خدا دوباره این بچه را به من داده و خیلی خوشحال شدم. با خودم گفتم روزهای سخت گذشت. پسرم که از زندان آزاد شده بود، شبانه روز برای کمک به ما کار می کرد. صبح تا شب در میدان میوه و تره بار کار می کرد و شب ها با موتورسیکلت رفت و آمد می کرد. اما یک شب با خودروی پژو 405 تصادف کرد و راننده متواری شد. هیچکس پلاک فراری را نگرفته بود و دوربینی هم نبود. زمانی که پسرم به بیمارستان منتقل شد قلبش برای چند لحظه از تپش ایستاد، ضربه ای که از این تصادف خورد به سلول ها و بافت های مغزش آسیب شدیدی وارد کرد.
دو ماه در کما بود که کم کم به هوش آمد تکلمش تغییر کرد و صورتش پیچ خورد. با کمک خیرین تخت بیمارستان و دستگاه خریده ایم، اما او نیاز به فیزیوتراپی دارد و چون سلول های مغزش آسیب دیده، گاهی اوقات حافظه اش کار نمی کند. پسرم اصلا حالش خوب نیست. من یک بار در زندگی پسرم معجزه ای دیدم و اکنون از خدا می خواهم معجزه دیگری انجام دهد و پسرم را به من برگرداند.