در سال 1936، خانواده لیکوف شهر را ترک کردند و به اعماق جنگل های سیبری رفتند و تا سال 1978 در انزوا کامل در آنجا زندگی کردند.
به گزارش صبح امروز، سیبری یکی از سردترین نقاط جهان است. شما می توانید با خانواده هایی که 42 سال در سیبری تنها زندگی کرده اند، تالاب را دنبال کنید.
در سال 1978 یک خلبان هلیکوپتر هنگام پرواز بر فراز جنگل های سیبری چیز عجیبی دید. چند صد متر بالاتر از دامنه کوه، فضای خالی را در میان جنگل دید. او تعجب کرد زیرا این فضا شبیه یک مزرعه بود، زیرا نشان می داد که شخصی در آن زندگی می کند.
با این حال، این سرزمین بیش از 200 کیلومتر با اولین سکونت انسان فاصله داشت. علاوه بر این، مقامات شوروی هیچ مدرکی دال بر زندگی شخصی در این منطقه نداشتند. خلبان برای یافتن مکانی برای فرود گروهی از زمین شناسان برای اکتشاف سنگ آهن فرستاده شد. پس از اطلاع از آنچه خلبان دیده بود، زمین شناسان تصمیم به تحقیق گرفتند و هنگامی که از کوه بالا رفتند یک کلبه چوبی در کنار رودخانه دیدند.
این کلبه فقط یک اتاق تنگ، کثیف، قدیمی و سرد داشت. ته آن از پوست سیب زمینی و پوست درخت کاج ساخته شده بود. باورش سخت بود که کسی واقعاً در آن زندگی کند. اما واقعاً یک خانواده پنج نفره در آنجا زندگی می کردند. هر چه زمین شناسان بیشتر در مورد خانواده لیکوف می دانستند، بیشتر در مورد داستان زندگی باورنکردنی آنها می دانستند.
به گزارش تالاب بزرگ خانواده لیکوف، پیرمردی به نام کارپ و یکی از مردان ارتدوکس وفادار در روسیه بود. پس از اینکه بلشویک های بی ایمان در سال 1917 حکومت روسیه را به دست گرفتند، با آزار و اذیت روبرو شدند. بلشویک ها مسیحیت را غیرقانونی اعلام کردند و برادر کارپ را در سال 1936 کشتند. کارپ بلافاصله با خانواده اش شهر را ترک کرد و به جنگل رفت.
او همسرش «آکولینا» و دو فرزندش «ساوین و ناتالیا» را به اعماق جنگل برد و چهار دهه در انزوای کامل زندگی کرد. در این مدت خانواده لیکوف دو فرزند دیگر به نام های دیمیتری و آگافیا داشتند. هیچ یک از آنها تا سال 1978 هیچ انسان دیگری به جز اعضای خانواده خود ندیده بودند.
انزوا زنده ماندن را برای آنها بسیار دشوار کرده بود. هنگامی که برف و طوفان در سال 1961 محصولات آنها را از بین برد، آنها مجبور به خوردن کفش و پوست شدند. آکولینا ترجیح داد از گرسنگی بمیرد تا فرزندانش گرسنگی نکشند.
با وجود سختی هایی که این خانواده متحمل شدند، عجیب است که نخواستند از زمین شناسان کمک بگیرند و جنگل را ترک کنند. در ابتدا تنها هدیه ای که این خانواده از زمین شناسان پذیرفتند نمک بود. در نهایت چاقو، چنگال، دسته، غلات، خودکار، کاغذ و مشعل برقی نیز پذیرفته شد.
با این حال، در سال 1981، سه فرزند از چهار فرزند خانواده در عرض چند روز فوت کردند. وقتی دیمیتری به ذات الریه مبتلا شد، زمین شناسان خواستند او را با هلیکوپتر به بیمارستان ببرند. اما او حاضر به ترک خانواده نشد و به آنها گفت: انسان تا زمانی که خدا بخواهد زنده است.
منبع: تالاب