اعتماد آنلاین: مهدی تدینی، پژوهشگر سیاسی در کانال خود درباره اوضاع این روزهای کشور نوشت:
این هم از دلاری که ادعا میکردند به سادگی قابل مهار است و دیدیم که به سادگی قابل طغیان است!
این بیارزش شدن دائمیِ ریال ــ که خود را در تورم و صعود دلار نشان میدهد ــ زندگی بخش بزرگی از ایرانیان را به ماروپلهای فرساینده و نابودکننده تبدیل کرده است.
محکوم شدهایم به سرنوشت سیزیف… در اساطیر یونان، سیزیف که بسیار ادعای هوشمندی داشت با زئوس، خدای خدایان، درافتاد. ابتدا چند باری از عقوبت گریخت، اما در نهایت محکوم شد به اینکه تا ابد سنگ بزرگی را بر دوش گیرد و به قله برد، اما تا به قله میرسید سنگ غلتزنان به قعر دره سقوط میکرد. هماینک که این سطرها را مینویسم و هر زمان آن را بخوانید، سیزیف سنگبردوش نفسزنان به سوی قله میرود و میداند تا پا بر قله بگذارد سنگ به دامنه سقوط خواهد کرد. این همان بلایی است که وضع اقتصادی سر ما آورده است. زندگی سیزیفوار.
قصه از دویدن و نرسیدن هم دردناکتر است و دیگر حکایت ما شده دویدن و دورتر شدن. فاصلۀ شهروندانِ زحمتکش با داشتههای سادۀ زندگی کمتر که نمیشود هیچ، بیشتر و بیشتر هم میشود. چیزهایی تبدیل به حسرت میشود که دستیابی به آنها باید جزء مسائل پیشپاافتادۀ زندگی باشد. برنامهریزیها دائم بیهوده میشود ــ مانند همان سنگ که دوباره از قله سقوط میکند ــ و برداشتن هر گام پیش از رسیدن به هدف پوچ میشود.
اما مسئله فقط این نیست که کسی ماشین و خانه نمیتواند بخرد (یا تبدیل به احسن کند)، بلکه قضیه از کار افتادن موتور اقتصاد است. برای درآمدزایی هر کس باید تخصصی (یا حرفهای) پیشه کند و بعد «ابزارهای لازم» را تهیه کند.
روزبهروز شهروندان بیشتری دقیقاً از تهیۀ همین ابزارهای تولید عاجز میشوند؛ حال این ابزار دوربین و لپتاپ و سیستم خاصی باشد، یا مغازه و دستگاه و ادوات یا هزار ابزار تولیدِ قابلتصور دیگر. عمر، این ارزشمندترین سرمایۀ یک فرد، میگذرد و فرصت نمیکند در دهههای طلایی عمرش «انباشت سرمایه» داشته باشد تا بر مبنای آن بر میزان زایایی و درآمدزایی خود بیفزاید تا هم اولیات زندگی را تأمین کند و هم به یک عنصر اقتصادی پویا تبدیل شود. آن انباشت ضروری سرمایه در کاهش ارزش ریال (همان صعود دلار و تورم) میسوزد: همان زحمات، دویدنها، چانه زدنها، طرحها، عرق ریختنها… به همین سادگی دود میشود!
صعود دوبارۀ دلار یعنی پیش چشم ما سنگی که به قله برده بودیم به دره سقوط میکند. هر چه تقلا میکنیم بیشتر در باتلاق سیزیفشدگی فرو میرویم… مگر چند بار میتوان زندگی کرد که آن یک بار هم سیزیفوار باشد؟ حق مردم ما این نبود. ما شایستۀ زندگی بهتری بودیم. این زندگی نیست، جفاست.