شهید عباس بابایی فارغ التحصیل دانشکده افسری آمریکا با تعهد دینی خود به مبارزه با رژیم شاه پرداخت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی در دوران دفاع مقدس با روحیه جهادی خود علاوه بر پاسداری از مرزهای کشور. کشور، از محرومان و نیازمندان نیز مراقبت کرد که سرانجام در 24 مرداد 1366 مصادف با عید سعید غدیر خم در آسمان ایران به شهادت رسید.
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)سردار سرتیپ عباس بابایی معاون عملیات نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در ۲۴ مرداد ۱۳۶۶ پس از انجام ماموریت در عراق و هنگام بازگشت به ایران در منطقه عملیاتی سردشت در دفاع از خود هدف گلوله قرار گرفت. .
این شهید بزرگوار در 23 آذر 1329 در شهر قزوین به دنیا آمد، دوره ابتدایی و راهنمایی را در همان شهر خواند و در سال 1348 وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد و پس از گذراندن دوره مقدماتی پس از بازگشت به هوا با ورود هواپیمای پیشرفته «اف-14»، وی که خلبان ماهر جنگنده «اف-5» بود، برای پرواز با هواپیمای «اف-5» انتخاب شد. به پایگاه هوایی اصفهان منتقل شد.
عباس بابایی از افسران متعهد نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران بود که با انجام پروازهای متعدد در جبهه های جنگ همواره وفاداری خود را به نظام جمهوری اسلامی به نمایش گذاشت. وی در طول فعالیت شجاعانه خود بیش از سه هزار ساعت پرواز با انواع هواپیماهای جنگی داشت و تنها در مدت یک سال و نیم بیش از 60 ماموریت رزمی را با موفقیت کامل انجام داد.
گواهینامه خلبانی را با نماز در دفتر ژنرال آمریکایی بگیرید
در یکی از خاطرات شهید عباس بابایی آمده است که طبق قوانین دانشگاه باید دو ماه با یک دانشجوی آمریکایی هم اتاق می شد. آمریکایی ها مدعی بودند که هدف از این برنامه ارتقای دانش آموزان در روند یادگیری زبان انگلیسی است، اما واقعیت چیز دیگری بود. از آنجایی که عباس در همین شرایط به تمام وظایف شرعی خود عمل می کرد و از نابسامانی های جامعه آمریکا منزجر می شد، هم اتاقی اش در گزارشی که از خصوصیات و روحیه عباس نوشت، اشاره می کند که بابایی فردی منزوی و در برخورد با اوست آداب و هنجارهای اجتماعی آنها بی تفاوت است، از رفتار او پیداست که نسبت به فرهنگ غربی نگرش منفی دارد و به فرهنگ سنتی ایران پایبند است.
این هم اتاقی همچنین اشاره کرد که به گوشه ای می رود و با خود صحبت می کند که قصد داشت برای عباس دعا کند، خودش ماجرای فارغ التحصیلی اش از دانشکده خلبانی آمریکا را اینگونه تعریف کرد:
«دوره خلبانی ما در آمریکا تمام شده بود، اما به دلیل گزارش هایی که در سوابق خدمتی ام وجود داشت، تکلیفم مشخص نبود و گواهینامه ای برایم صادر نشد تا اینکه یک روز به دفتر مدیر دانشگاه احضار شدم. یک ژنرال آمریکایی به اتاقش رفتم و ادای احترام کردم. او از من خواست که بنشینم من به سوالات ژنرال پاسخ دادم که او نظر خوبی نسبت به من نداشت.
این دیدار با آبرو و حیثیت من ارتباط مستقیم داشت، زیرا احساس کردم رنج دو سال دوری از خانواده و شوق برنامه هایی که برای زندگی آینده ام در دل داشتم در یک لحظه از بین رفت و باید بیرون بیایم. با دستان خالی بدون دریافت گواهینامه به عنوان خلبان به ایران برگردید. داشتم به این فکر می کردم که در زدند و شخصی اجازه ورود خواست. با احترام از ژنرال خواست تا برای انجام کارهای مهم اتاق را ترک کند. بعد از رفتن ژنرال، چند لحظه در اتاق تنها ماندم. به ساعتم نگاه کردم، وقت نماز ظهر بود. با خودم گفتم کاش نبودم و زودتر نماز بخوانم. خیلی منتظر بودم تا ژنرال بیاید. گفتم هیچ کاری مهمتر از نماز نیست، همین جا نماز می خوانم. انشالله تا نمازم تمام نشود نمی آید.
به گوشه ای از اتاق رفتم، روزنامه ای را که همراهم بود روی زمین انداختم و شروع به خواندن نماز کردم. داشتم نماز می خواندم که متوجه شدم ژنرال وارد اتاق شد. با خودم گفتم چکار کنم؟ آیا نماز را ادامه دهم یا ترک کنم؟ بالاخره گفتم نمازم را ادامه می دهم، هر چه خدا بخواهد می شود. بالاخره جمله را تمام کردم و روی صندلی نشستم و از ژنرال عذرخواهی کردم. بعد از چند لحظه سکوت، ژنرال نگاه معنیداری به من کرد و گفت: چه کار میکردی؟ گفتم: نماز می خواندم. گفت: بیشتر توضیح بده. گفتم: در دین ما دستور داده شده است که در ساعات معینی از شبانه روز به درگاه خداوند مناجات کنیم و من هم در آن ساعات از غیبت شما در حجره استفاده کردم و این واجب شرعی را انجام دادم. .
ژنرال از توضیحات من سرش را تکان داد و گفت: به نظر می رسد همه این مطالب در پرونده شما به یک چیز مربوط می شود. اینجوری نیست؟ جواب دادم: بله همینطور است. او لبخند زد. از ظاهرش معلوم بود که از صداقت من و پایبندی من به سنت و فرهنگ و رنگ نرفتن در برابر مدرنیته جامعه آمریکا خوشش می آید. با چهره ای خجالتی امضا را از جیبش در آورد و پرونده ام را امضا کرد. بعد با احترام بلند شد، دستش را به طرف من دراز کرد و گفت: مبارکت باشه قبول شدی. آرزو می کنم موفق شوی. من هم متقابلا از او تشکر کردم. ادای احترام کردم و از اتاق خارج شدم. آن روز دو رکعت نماز به شکرانه این نعمت بزرگی که خداوند به من عطا کرده بود، در اولین مکان خلوتی که رسیدم، خواندم.
از فرماندهی پایگاه هشتم تا معاونت عملیات نیروی هوایی
با ورود هواپیمای پیشرفته «14-اف» به نیروی هوایی، شهید بابایی که از خلبانان باهوش و ماهر در پرواز با این هواپیمای جنگنده بود به همراه سایر همکاران برای پرواز با «14-اف» انتخاب شد. ف» و اعزام به پايگاه هوايي اصفهان، منتقل شد. در اوج مبارزه با نظام ستمشاهي، بابايي به عنوان يكي از پرسنل انقلابي نيروي هوايي در كنار ساير افراد متعهد ارتش وارد صحنه نبرد شد. پیروزی انقلاب اسلامی علاوه بر انجام وظایف روزمره، به عنوان رئیس انجمن مردمی اسلامی، با تعهد، ایمان، تجربه و مدیریت اسلامی، از دستاوردهای شکوهمند انقلاب اسلامی پاسداری کرد که شأن فرماندهی وی تایید شد و در 16 مرداد 1360 فرماندهی پایگاه هشتم هوایی به وی سپرده شد.
وی در حین فرماندهی پایگاه با استفاده از امکانات موجود در ساخت و ساز و توسعه روستاهای محروم در حومه پایگاه و شهر اصفهان و تامین آب شرب و بهداشتی، برق و سرویس بهداشتی ساختمان و سایر امور بهداشتی و آموزشی فعالیت کرد. نیازهای روستاها در روند رواج ارتش و ارتباط آن با مردم خدمات قابل توجهی داشته است. شهید بابایی با شایستگی، شایستگی و تعهد بی پایانی که در دوران تصدی فرماندهی قرارگاه اصفهان از خود نشان داد، در 18 آذر 1362 به درجه سرهنگی نائل آمد و به سمت معاونت عملیات هوانیروز منصوب شد. نیرو و به تهران منتقل شد.
“شهید عباس بابایی” وی با روحیه شهادت طلبی و ایثارگری که طی سالیان متمادی در جبهه های خیر علیه باطل از خود به نمایش گذاشت، صفحاتی جدید و زرین در تاریخ دفاع مقدس و نیروی هوایی ارتش و با بیش از 3 هزار ساعت کار به نگارش درآورد. با پرواز با انواع هواپیماهای رزمی، بیشتر وقت خود را در پروازها، عملیات یا قرارگاه ها و جبهه های جنگ در غرب و جنوب کشور می گذراند و به همین ترتیب چهره ای آشنا برای بسیجیان بود. و یار باوفای فرماندهان میدان های عملیاتی بود و تنها از سال 64 تا زمان شهادت بیش از 60 ماموریت رزمی را با موفقیت کامل انجام داد. برای پیشرفت سریع عملیات و روان شدن کارها، به نظارت اکتفا نکرد، بلکه شخصاً ابتکار عمل را به دست گرفت و به عنوان اولین خلبان در کلیه مأموریت های رزمی که برای اطلاع از مشکلات و خطرات احتمالی طراحی شده بود، شرکت کرد. عباس بابایی سرانجام در 17 اردیبهشت 1366 به پاس لیاقت و رشادت هایش در دفاع از نظام و سرکوب و دفع تهاجمات دشمن به درجه سرتیپی مفتخر شد.
شهید بابایی: مکه من همین مرز است
در سال 1366 نام ایشان را برای حج نوشته شد. همه چیز برای زیارت خانه خدا آماده بود، اما ناگهان در آخرین لحظات در فرودگاه از رفتن به حج منصرف شد. به اصرار اطرافیان گفت: مکه من همین مرز است. مکه من آبهای گرم خلیج فارس است و کشتیهایی که باید به سلامت از آنها عبور کنند، پس امنیت نیست، به سختی میتوانم خودم را راضی کنم.» خانواده را فرستاد اما خودش نرفت. در تماس تلفنی با همسرش از مکه با خود داشت، گفت: انشاءالله تا عید قربان با شما تماس خواهم گرفت.
تیمسار عباس بابایی صبح روز 24 مرداد 1366 روز عید سعید قربان به همراه یکی از خلبانان نیروی هوایی (سرهنگ نادری) به منظور شناسایی منطقه و تعیین استراتژی عملیات به پرواز درآمدند. با یک فروند هواپیمای آموزشی F-5 از پایگاه هوایی تبریز و ورود پس از انجام ماموریت، در هنگام بازگشت در آسمان خطوط مرزی مورد اصابت گلوله ضدهوایی قرار گرفت و از ناحیه سر مجروح و بلافاصله جان باخت.
شهادت در عید قربان
یکی از راویان مرکز تحقیقات و مطالعات جنگ درباره این حادثه نوشته است: «در پی تیراندازی به هواپیمای تیمسار بابایی و اختلالی که در ارتباط هواپیما و پایگاه تبریز ایجاد شد، پایگاه اعلامی به نیروی هوافضای سپاه اطلاع داد. خواهشمند است هر چه سریعتر برای یافتن خلبان و جسد وی اقدام کنید. اما یکی از مسافرانش بر اثر شلیک گلوله داخل کابین جان باخت.
راوی درباره انعکاس شهادت تیمسار بابایی در میان برادران سپاه نوشته است: «برخی از فرماندهان ارشد سپاه در جلسه ای درباره عملیات بودند که خبر شهادت تیمسار بابایی تلفنی به برادر رحیم صفوی رسید که با شنیدن این خبر، جلسه بسته شد و اشک در چشمانشان حلقه زد، به خصوص کسانی که بیشتر با شهید بابایی آشنا بودند.
شهید عباس بابایی که به همسرش قول داده بود در روز عید قربان به مکه برسد، در آن روز قبل از رفتن به خانه خدا در بهشت به پروردگارش پیوست و در راهی که او طراحی کرده بود، فداکاری کرد. فداکاری در راه طاعت الهی کرد تا اینکه در هواپیما مورد اصابت گلوله ضدهوایی قرار گرفت و حنجره اش پاره شد و بدین ترتیب در 37 سالگی درگذشت. پیکر این شهید والامقام در گلزار شهزاد حسین قزوین به خاک سپرده شد.
تجربه ناب زندگی شهید بابایی نشان می دهد که می توان ضمن پرداختن به مسائل دینی در مستکبرترین کشور دنیا آموزش نظامی دید و در لشکر طاغوت برای خدمت به میهن اسلامی در روز موعود و حتی شهادت آماده شد. در راه دفاع از میهن و انقلاب اسلامی. از این رو این شهید بزرگوار الگویی برای همه سران کشوری و لشکری است تا از توانمندی های خود برای خدمت خالصانه به کشور که در کنار سایر شهدای سرافراز کشورمان از افتخارات ملی ایران اسلامی محسوب می شود، نهایت استفاده را ببرند.
درود بر او باد.
انتهای پیام