افزونه پارسی دیت را نصب کنید Tuesday, 26 November , 2024
2

رمان «یثراب» منتشر شد/ داستان شهری که در بدو ورود پیامبر اکرم (ص) مدینه نامیده می شد – خبرگزاری مهر اخبار ایران و جهان

  • کد خبر : 184703
رمان «یثراب» منتشر شد/ داستان شهری که در بدو ورود پیامبر اکرم (ص) مدینه نامیده می شد – خبرگزاری مهر اخبار ایران و جهان

به گزارش خبرنگار مهر، رمان «یثراب» نوشته حسینعلی جعفری به تازگی توسط انتشارات سعد منتشر شده و راهی بازار نشر شده است. داستان این کتاب شامل بخشی از تاریخ اولیه اسلام است که تأثیر عمده ای در دعوت پیامبر اکرم (ص) و گسترش اسلام دارد. محور اصلی رمان حوادثی است که پس از هجرت پیامبر(ص) […]

به گزارش خبرنگار مهر، رمان «یثراب» نوشته حسینعلی جعفری به تازگی توسط انتشارات سعد منتشر شده و راهی بازار نشر شده است.

داستان این کتاب شامل بخشی از تاریخ اولیه اسلام است که تأثیر عمده ای در دعوت پیامبر اکرم (ص) و گسترش اسلام دارد. محور اصلی رمان حوادثی است که پس از هجرت پیامبر(ص) به یثرب یا مدینه النبی رخ داده است. شهری که یهودیان آن وعده ظهور پیامبر آخرالزمان را داده بودند و بارها بر اساس متون کهن و تورات خبر ورود او را اعلام کرده بودند. این یهودیان برای دیدن این پیامبر از شامات به عربستان کوچ کرده بودند و برای دیدار محمد (ص) در یثرب ساکن شده بودند.

متن رمان و شروع داستان با خود شهر یثراب و مقدمه آن است: بر سر یثرب… یثرب دعوا شد. یطراب یطراب بین دو سنگ سیاه ایستاده است. سیاه مانند زغال سنگ بین دو کوه هوا و اوحد ایستاده است. سبز مایل به سیاه. درختان گسترده نمونه ای از یک سفر پر زرق و برق. پر از چاه هایی که قبل از زمانشان به آب رسیده بودند…

رمان «یثراب» دارای سه فصل اصلی است که هر فصل به بخش‌های مختلفی تقسیم می‌شود. فصل اول با 17 فصل، فصل دوم با 41 فصل و فصل سوم با 16 فصل نوشته شده است.

در بخشی از این کتاب می خوانیم:

منظور عبدالله تقسیم کار بود و نگفت. می ترسیدم زید با این همه سوال گهگاه اخم کند. به دنبال او رفت تا چند گشت را به چادر فرماندهی فراخواند. حدود سیصد نفر جمع شدند و محمد برای آنان سخن گفت و زید را به فرماندهی آنان گماشت و بر اطاعت از فرمانده که نشانه تقوای الهی است تأکید کرد. ابن حریش نیز آمد و شهر را بین آنها تقسیم کرد. یک قسمت به ابن حریش سپرده شد که دویست مرد جنگی همراه داشت و قسمت دیگر به زید با سیصد جنگجو زیر فرمانش.

ابوحباب به اطراف نگاه کرد: «من اینجا چه کار می‌کنم، دیگر جایی امن نیست، باید بروم از خانه‌ام محافظت کنم.» و با صدای بلند گفت: «خانه‌های ما بی‌حفاظ است.» و کم کم رسیدند. دیگران: خانه‌های ما بی‌حفاظ است.» و از محمد اجازه می‌خواستند تا از خانه‌اش محافظت کنند.

ما بن قیظی هم نزد محمد می رویم: خانه ما بی حفاظ است. میان خانه های ما بنی حارثه و سپاه بنی غطافان مانعی نیست. ما می ترسیم که…”

محمد نیز به او و برادرش اجازه داد تا بروند.

سعد معاذ گفت: یا رسول اللّه، اجازه نده، دروغ می گویند.

دندان هایش را به هم فشرد و ساکت ماند. برادرش مربا گفت: چرا دروغ بگوییم؟

سعد معاذ گفت: هرگاه کار سخت شود بنی حارثه فرار می کند، از دیرباز رسم او بوده است. و اصرار داشت که محمد اجازه ندهد، اما محمد نمی خواست کسی را به زور نگه دارد.

این کتاب با 486 صفحه، شمارگان 200 نسخه و قیمت 399 هزار تومان منتشر شده است.

لینک کوتاه : https://iran360news.com/?p=184703

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.