افزونه پارسی دیت را نصب کنید Friday, 15 November , 2024
3

دختری که عاشق پیشه بود آبروی پدرش را برد / دوستی با مرد متاهل مشکل ساز شد

  • کد خبر : 193369
دختری که عاشق پیشه بود آبروی پدرش را برد / دوستی با مرد متاهل مشکل ساز شد

به گزارش رکنا، هر چه می کشم به خاطر غرور لعنتی ام است. تازه وارد دانشگاه شده بودم که عاشق مرد جوانی شدم. مدتی رابطه آنلاین داشتیم. بالاخره پدر و مادرش موافقت کردند که از من خواستگاری کنند. خانواده من با این موضوع موافق نیستند. ازدواج اعلام کردند پدرم گفت این بچه مال زندگی نیست […]

به گزارش رکنا، هر چه می کشم به خاطر غرور لعنتی ام است. تازه وارد دانشگاه شده بودم که عاشق مرد جوانی شدم.

مدتی رابطه آنلاین داشتیم. بالاخره پدر و مادرش موافقت کردند که از من خواستگاری کنند. خانواده من با این موضوع موافق نیستند. ازدواج اعلام کردند پدرم گفت این بچه مال زندگی نیست و…

من برای رسیدن به آنچه می خواستم پافشاری کردم. احترام پدر و مادرم را زیر پا گذاشتم.

بعد از تمام کشمکش ها، دعواها و سر و صداها و حتی عصبانیت های دو سه هفته ای که در خانه مادربزرگم بودم. خانواده ام از ترس آبرویشان رفتند.

من با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم. قرار بود در داستان زندگی لیلی و مجنون باشیم.

متأسفانه عمر این عشق به ظاهر آتشین بسیار کوتاه بود. در زمان ازدواج ما آنقدر اختلاف داشتیم و خانواده هایمان همدیگر را عصبانی می کردند که بدون هیچ قید و شرطی طلاق توافقی ما می گیریم.

بعد از طلاق شرایط روحی من در خانه بسیار پیچیده بود. محبت پدر و مادرم را به دلسوزی و ترحم آنها واگذار کردم و از طرفی با خانواده ام قطع رابطه کرده بودم.

حدود 2 سال از بدترین روزهای زندگی من می گذرد. احساس می کردم همه به من نگاه می کنند.

من در شرکت یکی از دوستان پدرم کار می کردم. می خواستم خودم را اینگونه سرگرم کنم. با مردی آشنا شدم که به محل کارم می رفت.

او گفت که در شرف طلاق از همسرش است.

من به خاطر محبت های دروغین این مرد جوان شدم. به مادرم خبر دادم. دوباره اشک از چشمانش جاری شد. گفت چطور به یک مشت حرف اعتماد کردی و…؟

من نمی خواستم بی اعتبار کنم. از این احترام مادرم را زیر پا گذاشتم. من حدود یک سال با این جوان در فضای مجازی رابطه داشتم. باورت می شود خواستگار خوبی به دیدنم آمد و من به خاطر او جواب را رد کردم؟

خدا می داند که پدر و مادرم چقدر به این موضوع حسودی کردند.

سرت درد نکنه بعد از این همه پولی که برای مرد جوان خرج کردم، تازه متوجه شدم که او از من به عنوان یک اسباب بازی برای ارضای خواسته هایش استفاده می کند تا همسرش احساس خطر کند و به زندگی اش بازگردد.

در این نبرد با بدبختی که زن آن جوان در مقابل خانه پدری ام راه انداخت، ماندم. جلوی در و همسایه فریاد می زدم و می گفتم: از زندگی ما برو بیرون و…

پدر بیچاره من؛ او در تمام عمرش با یک سیلی صورتش را سرخ نگه داشته و من با آبرو و آبروی او بازی کرده ام.

غرور و لجاجت بدترین آفتی است که می تواند زندگی و سرنوشت هر انسانی را نابود کند.

من به مرکز مشاوره آمدم و می خواهم از نو شروع کنم. پدر و مادرم هم خوب نیستند. من هم باید کاری برای آنها انجام دهم.

فقط می توانم بگویم بهترین دوستان و همراهان یک مرد پدر و مادر و خانواده او هستند.

غلامرضا تدینی راد

لینک کوتاه : https://iran360news.com/?p=193369

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.