دختر میانسال به کلانتری رفت و از برادر کوچکش شکایت کرد.
به گزارش ساعت 9 صبح؛ زن 53 ساله که به همراه پدر و مادر سالخورده خود برای شکایت به کلانتری مراجعه کرده بود، با بیان اینکه همسایه ها محل سکونت ما را خانه مجردی می دانند، به مشاور و مددکار اجتماعی مشهد شمالی گفت. کلانتری طبرسی: 4 خواهر و 3 برادر هستیم که سال ها پیش به دلیل کار پدرم از شهرستان شیروان در استان خراسان شمالی به مشهد مهاجرت کردیم و همچنین فرزند اول خانواده هستم.
دوران تاریک ما از زمانی شروع شد که خواهر کوچکترم با دختر عمویم ازدواج کرد. مسعود در خانه ما بزرگ شد و کبری هم به مسعود علاقه داشت، به همین دلیل کبری در 16 سالگی به خانه بخت رفت. اما چند سال بعد مسعود به اصرار خانواده از کبری طلاق گرفت، چون بچه دار نشده بود و خانواده خاله ام هم به دنبال نوه های نازنین متولد نشده بودند. حدود یک سال بعد کبری دوباره ازدواج کرد اما این بار شوهرش به آب معتاد شد و از هم جدا شدند.
از آن روز به بعد پدرم از ازدواج فرزندانش می ترسید و به همین دلیل بر ازدواج فخرالدین برادر بزرگم سخت گیری می کرد و همه بررسی ها را انجام می داد اما باز هم فخرالدین نه تنها از همسرش طلاق گرفت بلکه ازدواج کرد. . 3 بار دیگر، اما همه ازدواج های آنها شکست خورد. پدرم دیگر به ازدواج ما اهمیت نمی داد و مدام می گفت که ما به عنوان زوج شانسی نداریم.
با اینکه اوضاع زندگی ما بسیار آشفته بود، ناگهان حسنعلی برادر کوچکترم عاشق دختری شد و با او رابطه برقرار کرد. وقتی پدرم متوجه ماجرا شد، خیلی تلاش کرد تا حسنعلی را از تماس با نوشین باز دارد، زیرا خانواده نوشین درگیر قاچاق مواد افیونی بودند و پدرم از این موضوع بسیار می ترسید. با وجود این حسنعلی به حرف پدرم توجهی نکرد و معتقد بود که قرار است با نوشین ازدواج کند نه با خانواده اش. بالاخره هیچکس نتوانست در برابر عشق پرشور حسنعلی مقاومت کند و با نوشین ازدواج کرد.
2 سال اول زندگی خوبی داشتند اما بعد از آن حسنعلی آرام آرام رابطه اش را با ما قطع کرد و چند سالی از او و همسرش خبری نداشتیم تا اینکه نوشین او را با وسایل خانه سوار تاکسی کرد. آنها را به خانه ما آورد. حسنعلی را در خیابان رها کرد و به زندگی خود ادامه داد. تازه متوجه شدیم که حسنعلی یک معتاد حرفه ای مواد مخدر شده و همه مایحتاج زندگی خود را به کوسه های قرضی فروخته است. از آن روز به بعد دیگر رنگ شادی و آرامش را ندیدیم.
حسنعلی مصرف کننده شیشه و کریستال بود. ابتدا فخرالدین و زین الدین به او پول می دادند که مواد مخدر بخرد تا در خیابان آبروریزی نکند اما در نهایت خسته شدند و او را رها کردند. چند بار حسنعلی را به ترک اعتیاد بردیم اما فایده ای نداشت و دوباره به مصرف ادامه داد. حالا کاریکاتور شده و هر چند روز یک بار با چاقو به خانه می آید و با فحاشی، فحاشی و همچنین تهدید و کتک کاری از پدرم اخاذی می کند. اما این بار مادرم را با چاقو زخمی کرد تا حلقه ازدواجش را بفروشد و پول را به او بدهد. حالا به کلانتری آمده ایم تا او را به مرکز ترک اعتیاد ببریم و خود را از دست او نجات دهیم.
بررسی های حقوقی و مشاوره ای در خصوص این حادثه به دستور سرهنگ قاسم همت آبادی (رئیس کلانتری طبرسی شمال مشهد) به کارشناسان مددکاری اجتماعی محول شد.