افزونه پارسی دیت را نصب کنید Wednesday, 6 November , 2024
3

داستان وحشتناک یک دختر! / وقتی بچه ام به دنیا آمد او را به مهد کودک بردم!!

  • کد خبر : 233204
داستان وحشتناک یک دختر!  / وقتی بچه ام به دنیا آمد او را به مهد کودک بردم!!

به گزارش رکنا، دختر 17 ساله ای که برای شکایت از ضرب و شتم همسرش به کلانتری مراجعه کرده بود، ماجرای غم انگیز خود را به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمال مشهد گفت: زمانی که 7 ساله بود، وقتی من به مدرسه رفتم، معلمان گفتند که ضریب هوشی این دختر پایین است، به […]

به گزارش رکنا، دختر 17 ساله ای که برای شکایت از ضرب و شتم همسرش به کلانتری مراجعه کرده بود، ماجرای غم انگیز خود را به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمال مشهد گفت: زمانی که 7 ساله بود، وقتی من به مدرسه رفتم، معلمان گفتند که ضریب هوشی این دختر پایین است، به این دلیل است که نام حیوانات را نمی داند، اما وقتی تست هوش را به من دادند، دیگر دیر شده بود و درس را رها کرده بود.

در این شرایط بود که پدر و مادرم از هم جدا شدند و مادرم از من و خواهرم مراقبت کرد، زیرا پدرم به مواد شیشه اعتیاد داشت.

خلاصه هنوز 11 ساله نشده بودم که مرد جوانی مرا از پل روگذر دزدید و به خانه ای در صد متری جاده برد. او فروشنده مواد مخدر بود و مرا اذیت می کرد.

در این مدت مادرم عکس مرا در روزنامه ها چاپ کرده بود تا اینکه یک روز مرا زد و من در فرصتی مناسب از آن خانه فرار کردم و پلیس آن فرد را دستگیر و روانه زندان کرد که هنوز در زندان است.

بعد از مدتی با پسر یکی از دوستان پدرم آشنا شدم و قرار شد با هم ازدواج کنیم. «رارو» هم بچه است طلاق و او مواد مصرف می کرد، بنابراین با کمک پدرم او را به مرکز ترک اعتیاد بردیم تا پس از ترک مواد، رسما ازدواج کنیم.

این در حالی بود که «نادر» همسایه مادربزرگش بود و او را بسیار دوست داشت، اما در یکی از همین روزها مادربزرگ نادر نیز از دنیا رفت و او برای شرکت در مراسم خاکسپاری مادربزرگش ترک اعتیاد را ترک کرد و دوباره به راه افتاد. در دوره بهبودی از اعتیاد به مرکز مذکور مراجعه کرد تا در آزمایشات ازدواج مشخص نشود که وی اعتیاد داشته است، اما متأسفانه «نادر» نتوانست با مرگ مادربزرگش کنار بیاید و ناگهان خودکشی کرد.

از طرفی با یک آزمایش ساده متوجه شدم 4 ماه پیش باردار بودم. به همین دلیل مشکل را از اطرافیانم پنهان کردم چون هنوز رسما با «نادر» ازدواج نکرده بودیم.

پس وقتی زایمان کردم پسرم را با این قول به مهدکودک رساندم که حداقل سرنوشت خوبی داشته باشد و مثل من بدبخت نشود. مدتی بعد از این ماجرا با مرد دیگری آشنا شدم که در خانه پدری ام کار می کرد و او نیز از پدرم خواستگاری کرد و من نیز به دلیل اینکه «پدر» بچه نداشت و همسرش نمی توانست بماند، تصمیم به ازدواج گرفتم. اما وقتی با او ازدواج کردم چند نفر؟ ماه بعد همسرش هم باردار شد و الان مرا برای طلاق می زند.

الان اومدم کلانتری تا کمکم کنه از این وضعیت اسفبار نجات پیدا کنم اما ای کاش…

به گزارش روزنامه خراسان، با دستور رئیس کلانتری طبرسی مشهد شمالی، تحقیقات روانی و اقدامات قانونی در این خصوص آغاز شده است.

لینک کوتاه : https://iran360news.com/?p=233204

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.