به گزارش رکنا، اینها بخشی از اظهارات زن 20 ساله ای است که در لباس مردانه قصد داشت از روی پل در خیابان کچی بپرد و به زندگی خود پایان دهد اما دقایقی بعد نیروهای امدادی و پلیس به محل شتافتند. نجات او کمک آنها و او را نجات دادند، اما آنها از این تصمیم وحشتناک منصرف شدند. این زن جوان که به مقر پلیس اعزام شده بود، ماجرای تلخ خود را برای مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری مشهد بیان کرد: من دختر دوم یک خانواده 6 نفره هستم و با جست و جو زندگی و آینده ام را تباه کردم. خیابان. عشق. در آن زمان 15 سال بیشتر نداشتم که در یکی از خیابان های مشهد با جوانی به نام «امیر» آشنا شدم و خیلی زود فریب زبان پررنگ او را که 11 سال از من بزرگتر بود، خورد. با وجود اینکه پدرم خیلی مراقب حرکات من بود و مردی سختگیر بود، مخفیانه این رابطه غیراخلاقی را ادامه دادم و با ترفندهای مختلف از خانه خارج شدم. خلاصه این روابط نامتعارف به جایی رسید که «امیر» باید از من خواستگاری می کرد اما پدرش مخالف ازدواج ما بود. از طرفی مادر امیر که از همسرش جدا شده بود به دلیل لجبازی که با شوهر سابقش داشت، او را تشویق به ازدواج کرد. سرانجام در حالی که «امیر» دوست جوان و معتادی بود، سر سفره عقد نشستم، اما در آن سن عاطفی به چنین مسائلی توجهی نکردم تا اینکه «امیر» نیز مرا به مواد مخدر آلوده کرد و از نوجوانی مواد مصرف کردم. و خیلی زود باردار شدم پدرم که از آبرویش می ترسید برای من خانه ای اجاره کرد و من با امیر شروع به زندگی کردم در حالی که کمتر از 4 ماه از نامزدی من می گذشت اما از چشم اطرافیانم غافل شدم. و پدرم مرا با جهیزیه ناچیزی به خانه فرستاد و یک ماه بعد «امیر» به اتهام کلاهبرداری و قاچاق مواد مخدر دستگیر و روانه زندان شد.

با اینکه تنها یک ماه بود که با «امیر» زیر یک سقف زندگی کرده بودم، از زندانی شدن شوهرم خوشحال بودم. چرا که در این مدت کوتاه مرا به خاطر بدبینی خود اذیت می کرد و به من تهمت می زد و بیان می کرد که همان طور که در دوران دوستی خیابانی به محل سکونت او رفتم، احتمال ارتباط او با غریبه های دیگر نیز وجود دارد. همچنین با وجود این به ملاقات شوهرم رفتم تا اینکه یک روز در مسیر زندان دچار درد زایمان شدم و از آنجا به بیمارستان رفتم. وقتی پسرم به دنیا آمد، اشک هایم جاری شد. چون به بدبختی و روزهای بد پسرم فکر می کردم. به دلیل مشکلات زیادی که این عشق خیابانی برایم ایجاد کرد، چندین بار اقدام به خودکشی کردم، اما هر بار به نحوی نجات پیدا کردم. این وضعیت با آزادی شوهرم از زندان بدتر شد تا جایی که در نهایت تمام حقوقم را بخشیدم و از «امیر» جدا شدم و فقط حضانت پسرم را به عهده گرفتم و او را به پدرش برگرداندم. این گونه بود که برای انتقام گرفتن از دیگران به بازی دوستان و روابط خیابانی متوسل شدم و به مصرف مواد ادامه دادم تا شاید روزهای تلخ زندگی ام را فراموش کنم، اما مسیر اشتباهی را طی می کردم. در نهایت در این شرایط یک روز از «امیر» خواستم که عکس جدیدی از پسرم برایم بفرستد، اما او پشت تلفن مرا مسخره کرد و تماسم را قطع کردند. چون خیلی ناراحت بودم طبق معمول لباس مردانه پوشیدم و از خانه خارج شدم. با اینکه آنلاین سوار تاکسی بودم، اما مقصد خاصی نداشتم و نمی دانستم کجا می روم، جلوی پل هوایی خیابان کچی پیاده شدم و با یک تصمیم احمقانه قصد پریدن داشتم. پل که نیروهای پلیس و امدادگران از راه رسیدند، آتش نشانان و من را از این اقدام تلخ منصرف کردند، اما ای کاش…

با توجه به اهمیت حادثه و رنج روحی و روانی این زن جوان با دستور ویژه سرهنگ جواد یعقوبی (رئیس کلانتری مشهد) جهت مشاوره و انجام معاینات روانی به مددکاری اجتماعی منتقل شد. در این رابطه.

داستان واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی