به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، به نقل از خبرآنلاین، بخشی از کتاب «خون دلی که لال شرد» خاطره رهبر انقلاب از زندان و تبعید در دوران مبارزات انقلاب اسلامی به شرح زیر است:
اما بخواب دوست. البته ابتدا باید بگویم که ایشان یکی از روحانیون و از آخرین کسانی بود که در این زندان همرزم من بودند و تا حدودی به حکومت ستمشاهی گرایش داشتند. اما او را زندانی کردند و کتک زدند و شاید او را به سلول من فرستادند تا به روش خودش از من اطلاعات بگیرد. البته من آزاد شدم و او در زندان ماند. رویای خود را با کلمات خود بیان کنید.
گفت: خواب دیدم با تو به حرم حضرت عبدالعظیم حسنی در شهر ری می رویم. به گلدسته بلند حرم که نگاه می کردی به من گفتی: می خواهم به بالای این گلدسته بروم. گفتم: این محال است. گفتی: نه، ممکن است. ناگهان دیدم که از زمین بلند شدی و به بالاترین نقطه گلدسته رفتی. وقتی به بالای گلدسته رسیدی، در حالی که برای خداحافظی دست تکان می دادی، از دور مرا صدا زدی و به من گفتی: دیدی که می توانم این کار را انجام دهم؟ مات و مبهوت بودم و با تعجب و تعجب به تو نگاه کردم که ناگهان از بالای گلدسته برخاستی. انگار در حال پرواز بودی بعد با من خداحافظی کردی و به بهشت رفتی!
وقتی خوابش را به من گفت، گفتم حتماً به معنای شهادت است.
البته اینطور نبود، اما تفسیر آزادی بود. چون چند روزی از خروج من از زندان نمی گذرد.
۲۹۲۱۹