به گزارش رکنا، چهارم تیرماه سال جاری در تگزاس من و همسرم در حال چمن زنی بودیم. می خواهم از ماجرای عجیب حمله همزمان و تکان دهنده مار و شاهین به من بگویم، ساعت حوالی 8 بعد از ظهر بود و هوا همچنان روشن بود. او در زمین تراکتور رانندگی می کرد. تراکتور یک کابین باز با کاپوت کوتاه داشت. ناگهان یک مار 4 فوتی از آسمان روی بازویم افتاد، لحظه ای طول کشید تا متوجه شدم.
من سعی کردم کشتن اما متأسفانه، مار غریزه مخالفی داشت: دور بازویم پیچید و در حالی که دیوانهوار به جلو و عقب حرکت میکردم شروع به مشت زدن به صورتم کرد.
در این لحظه شاهینی به سمت پایین رفت و سعی کرد مار را بگیرد.
فکر نمیکنم واقعاً بتوانم آنچه را که اتفاق افتاده پردازش کنم. من معمولاً در شرایط بحرانی خوب هستم، اما در حالت بقا بودم و به طور خودکار واکنش نشان می دادم. مار هم همینطور بود. قابل درک است که نمی خواست رها کند، بنابراین وقتی پرنده سعی کرد آن را به هوا بلند کند، بازوی من با آن کشیده شد. بالهای شاهین در صورتم بال میزد و چنگالهایش در پوستم فرو میرفت و تراکتور به جلو حرکت میکرد. شاهین سه بار بدون مار پرواز کرد تا اینکه بالاخره در حرکت چهارم آن را از بازوی من جدا کرد و با او پرواز کرد.
کل حمله همزمان و تکان دهنده مار و شاهین احتمالا نیم دقیقه بیشتر طول نکشید، اما من در تمام مدت فریاد می زدم. شوهرم صدایم را شنید و وقتی از تراکتور افتادم دیدم که به سمت من دوید. وندل (شوهر من) می گوید که او دچار یک حمله هیستریک شده بود و نمی توانست بفهمد چه می خواهد بگوید. اما او می دید که بازوی من غرق در خون است.
به اورژانس محل رفتیم، شوهرم دوباره از من پرسید چه شده؟ فقط گفتم مار! شوهرم گفت مار با تو چنین کرد؟ در جواب گفتم: نه، نه شاهین!
سخت است که بگوییم مار از کجا آمده است: مزرعه ما زمینی باز و بدون درخت است. در نهایت متوجه شدیم که شاهین از ابتدا او را رها کرده بود. من قبلاً این را دیدهام: یک شکارچی مار را میگیرد، آن را به هوا میبرد و روی یک حصار سیم خاردار میاندازد تا او را بکشد. شاید این شاهین چنگال هایش را گم کرده یا اشتباه محاسباتی کرده است.
وقتی دستم را در بیمارستان تمیز کردند، بعد از حمله تکان دهنده همزمان مار و شاهین، دیدیم که بازویم کاملاً پوشیده از بریدگی، خراشیدگی پنجه شاهین و کبودی های به جا مانده از مار است. نمی دانستم چه نوع ماری است، فقط می دانستم که رنگ مار تیره است و رنگ شاهین قهوه ای و سفید است.
من نگران بودم که گاز گرفته شده باشم، اما دو سال قبل از مارگزیدگی روی بازوی دیگرم متحمل شدم و می دانستم که چقدر دردناک است. دستم سیاه و بنفش شد و یک ماه تحت تاثیر قرار گرفتم.
آنها به من آنتی بیوتیک دادند، مرا به خانه فرستادند و به من گفتند مراقب تحولات غیرمنتظره باشم. با تمام شدن داروها و نخوابیدم آن شب، درد بدتر شد. در هفته های بعد، کابوس ها مرا بیدار نگه داشتند. من آن حادثه را در رویاهایم تکرار می کنم. چند ماه بعد، بریدگی ها هنوز در حال بهبود هستند و هنوز نمی دانم که آیا جای زخم ها دائمی خواهد بود یا خیر.