افزونه پارسی دیت را نصب کنید Saturday, 19 October , 2024
4

حادثه ای که عشق و زندگی ام را نابود کرد/ آهنگ جای شاهین را نگرفت!

  • کد خبر : 115845
حادثه ای که عشق و زندگی ام را نابود کرد/ آهنگ جای شاهین را نگرفت!

به گزارش رکنا، مرد 38 ساله ای که برای شکایت از همسر دومش به کلانتری قاسم آباد مشهد مراجعه کرده بود و مدعی بود حادثه ای زندگی او را نابود کرده است، ماجرای خود را برای مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: “هنوز یک ماه مانده است.” تا پایان دوره متوسطه به دلیل معافیت از […]

به گزارش رکنا، مرد 38 ساله ای که برای شکایت از همسر دومش به کلانتری قاسم آباد مشهد مراجعه کرده بود و مدعی بود حادثه ای زندگی او را نابود کرده است، ماجرای خود را برای مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: “هنوز یک ماه مانده است.” تا پایان دوره متوسطه به دلیل معافیت از خدمت به عنوان راننده در یکی از مراکز دولتی استخدام شدم. خدمت سربازی نیز داشته است

مدتی بعد در حال قدم زدن در یکی از پارک های تهران ناگهان عاشق لبخند دختری شدم که نگاهش به من افتاد. آن روز کنار شاهین نشستم و با یک گفتگوی کوتاه عاشق شدم. رابطه من و «شاهین» زمانی به ازدواج من رسید که فقط عشق را در دل و جانش دیدم و به حرف های دیگران درباره پایان تلخ عشق خیابانی توجه نکردم.

خلاصه هر روز زندگی مشترکمان عاشقانه تر می شد و از زمانی که شاغل بودم مشکل مالی نداشتم. حدود 8 سال از این ماجرا می گذشت و ما یک دختر 3 ساله به نام هادیه داشتیم که وقتی به ماموریت های خارج از استان می رفتم دلم برای همسر و پسرم بسیار تنگ شده بود تا اینکه آن حادثه وحشتناک اتفاق افتاد و زندگی مرا نابود کرد. طبق معمول در راه ماموریت اداری بودم که به دلیل سهل انگاری و بی احتیاطی در حین رانندگی کنترل فرمان را از دست دادم و بین خواب و بیداری قرار گرفتم با ماشین دیگری برخورد کردم و چیزی متوجه نشدم. .

حدود یک سال بعد از این ماجرا وقتی حافظه ام را به دست آوردم متوجه شدم چه اتفاقی برایم افتاده است. وقتی نیروهای امدادی مرا به بیمارستان مشهد بردند، یک هفته در کما بودم. دکترها به خانواده ام گفتند برای من دعا کنند. زیرا به دلیل آسیب شدید مغز و وجود لخته های خونی متعدد در جمجمه، جراحی را مخاطره آمیز می دانستند و فکر می کردند من هرگز به دنیا باز نمی گردم!

در این شرایط وقتی همسرم نظر پزشکان را شنید، برای جمع آوری وسایل به خانه پدرش بازگشته بود، هرچند یک هفته بعد از کما بیرون آمدم، حافظه ام را از دست دادم و تا یک سال کسی و چیزی را نشناختم. به یاد دارم. خانواده ام هم در مورد همسرم چیزی به من نگفتند تا آسیب روحی بیشتری به من وارد نشود. در همین شرایط «شاهین» با سوء استفاده از بیماری من شکایت کرد. طلاق داد و از من جدا شد و پسرم را هم گذاشت. خلاصه بعد از یک سال که کم کم حافظه ام را به دست آوردم و ماجرا را فهمیدم دوران سختی را سپری می کردم اما باز هم انتظار نداشتم همسرم مرا در این شرایط اسفبار رها کند زیرا فکر می کردم او عاشقانه مرا دوست دارد. . . و از هیچ تلاشی برای درمان من دریغ نمی کند!

ضمن اینکه گاهی به او حق می دادم تا اینکه با «ترانه» آشنا شدم و تصمیم به ازدواج مجدد گرفتم. در همان گفتگوی اولیه شرایط بیماری و حضانت دختر 6 ساله ام را توضیح دادم. و او آن شرایط را پذیرفت و با هم ازدواج کردیم، اما او دیگر با دخترم بازی نکرد و با او کنار آمد. قبلاً به خاطر بیماری ام عصبانی می شدم و کنترل رفتارم را از دست می دادم، اما هرگز او را کتک نمی زدم. به همین دلیل وقتی باردار بود خانه من را ترک کرد و به خانه مادرش رفت تا طلاق بگیرد اما ای کاش …

با دستور سرهنگ احمد زمانی (رئیس کلانتری قاسم آباد مشهد) تحقیقات کارشناسی این پرونده در اداره مشاوره و مددکاری اجتماعی آغاز شد.

لینک کوتاه : https://iran360news.com/?p=115845

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.