طبق تعاریف آنها، فرزندان اول میل به مسئولیت پذیری، فرزندان وسط تمایل به جلب توجه و فرزندان آخر تمایلات ماجراجویی و سرکشی دارند.
فرزندان اول
طبق نظریه آدلر، والدین توجه و زمان بیشتری را به فرزند اول اختصاص می دهند. در واقع والدین تازه وارد هنوز تجربه تربیت فرزند را ندارند و آزمون و خطا را پشت سر می گذارند. بنابراین، آنها سختگیرتر، محتاط تر و گاهی اوقات حتی عصبی هستند.
بر این اساس معمولاً فرزندان اول به عنوان تیپ شخصیتی (A) و رهبرانی با ظرفیت مسئولیت پذیری بالا طبقه بندی می شوند که البته گاهی اوقات از «سندرم فرزند بزرگتر» رنج می برند.
دکتر آویگیل، روان درمانگر سانفرانسیسکو می گوید: خواهر و برادرهای بزرگتر، صرف نظر از جنسیت، اغلب احساس محرومیت یا حسادت می کنند، زیرا دیده اند که کودک دیگر توجه خود را روی خودشان متمرکز می کند.
به گفته Verywell Mind، این افراد تمایل زیادی برای رسیدن به موفقیت دارند.
اولین فرزندان را می توان در گروه رهبران، افراد بسیار موفق (گاهی بیش از حد موفق)، سازمان یافته، بالغ و مسئولیت پذیر قرار داد.
فرزندان اول معمولاً در هنگام تولد نقش حمایت و مراقبت از خواهر و برادر خود را ایفا می کنند و به همین دلیل مسئولیت بسیار بالایی دارند.
البته نباید فراموش کرد که این کودکان چالش هایی مانند سنگینی توقعات والدین و بار مراقبت خانواده را تحمل می کنند.
بچه های وسط
به گفته آدلر، فرزندان وسط اغلب نقش حافظان صلح و صلح را در خانواده بازی می کنند. زیرا آنها واسطه اکثر دعواها و مشاجرات بین خواهر و برادر کوچکتر و بزرگتر هستند.
این کودکان وسطی مستقل، صلحجو، مهربان، برونگرا، سازگار، توجهجو، حسود، رقابتپذیر و دارای احساس ناامنی هستند.
این کودکان با وجود داشتن تمایلات انطباقی، گاهی سعی می کنند عصیان کنند و خود را از سایر برادران و خواهران جدا کنند. از آنجا که کودکان وسطی گاهی نادیده گرفته می شوند، ممکن است در بزرگسالی به راه های ناخوشایند برای جلب توجه متوسل شوند.
آخرین پسر
این کودکان که اغلب به عنوان “نوزادان خانواده” شناخته می شوند، در مقایسه با کودکان دیگر، نازک و نازک هستند. از آنجایی که والدین پرمشغلهتر و با تجربهتر هستند، روش سادهای برای تربیت این کودک در پیش میگیرند.
ویژگی هایی که به فرزند آخر نسبت داده می شود عبارتند از: برونگرا، سرگرم کننده، جذاب، آزاد، نابالغ، دارای قدرت استثمار عاطفی و کنترل افراد، خود محور، وابسته و پرخطر.
بر اساس نظریه آدلر، علی رغم میل این کودکان به آزادی و ماجراجویی، با چالش «سندرم فرزند کوچکتر» مواجه می شوند که در واقع نشان می دهد که فرزندان بزرگتر خانواده بر آنها سایه می اندازند.
از آنجایی که والدین گاهی نسبت به بچه های کوچکتر سخت گیری و نظم کمتری دارند، این کودکان ممکن است مهارت های انضباط و خود انضباطی کمتری داشته باشند.
تنها پسر
از آنجایی که این کودکان مجبور نیستند والدین خود را با خواهر و برادر شریک شوند، از مراقبت والدین کافی برخوردار می شوند و بنابراین بسیار شبیه به فرزندان اول هستند.
این کودکان معمولا بالغ، کوشا، متفکر، کمال گرا، موفق، تخیل، خودکفا و حساس هستند.
از آنجایی که این کودکان با والدین خود رابطه دارند، اغلب بالغ تر از سن خود به نظر می رسند. این افراد از گذراندن وقت به تنهایی لذت می برند و ممکن است ایده های خلاقانه خود را دنبال کنند.
ترتیب تولد افراد می تواند بر توانایی آنها در برقراری ارتباط با دیگران تأثیر بگذارد.
بر این اساس، فرزندان اول به دلیل توانایی در مسئولیت پذیری معمولاً به عنوان رهبر و رئیس یا ناظر امور دیده می شوند و به دلیل توانایی اجتماعی، فرزندان آخر معمولاً در تعاملات اجتماعی موفق تر هستند و به صورت خوشه ای کار می کنند.
کودکان وسط معمولا افرادی راه حل گرا هستند که به دنبال حل مشکلات هستند.
فرزندان اول اغلب توقعات زیادی از خود و دیگران دارند، در حالی که فرزندان بعدی مسئولیت هایی را بر دوش همسر یا شریک زندگی خود می گذارند تا آزادی بیشتری داشته باشند.
البته، باید درک کنیم که روابط خانوادگی پیچیده است، به این معنی که روابط با والدین و خواهر و برادر شما تحت تأثیر عواملی مانند ژنتیک، محیط، خلق و خوی کودک و وضعیت اجتماعی-اقتصادی است.
جنبه های شخصیتی افراد نیز به مسائل زیادی بستگی دارد، اما توجه به ترتیب تولد فرزندان و تاثیر اولیه آن در شکل گیری شخصیت افراد در واقع یکی از ارکان مهم در شناخت و روانکاوی افراد با ریشه های مختلف خانوادگی است.