علی سلیمی: فیلیپ دی بریگارد، فیلسوف و محقق حافظه در دانشگاه دوک در کارولینای شمالی، با عبارت «ببخش و فراموش کن» مخالف است. وی معتقد است که این پرسش به قرن ها قبل برمی گردد و در میان عارفان و متفکران ما، بخشش با فراموشی همراه است.
با این حال، گاهی اوقات فراموش کردن خاطرات مصائب دیگران، به عنوان مثال، کسانی که کشورشان مورد تهاجم قرار گرفته و شاهد قتل عزیزانشان بوده اند، بسیار دشوار است. بخشش تحت هر شرایطی میتواند دشوار باشد، و اگر فراموش کردن بخش بزرگی از آن باشد، میتواند آن را در شرایطی مانند این دشوارتر کند. دی بریگارد اخیراً این موضوع را بررسی کرده است تا بفهمد واقعاً چه رابطه ای بین بخشش و حافظه وجود دارد.
وقتی مردم کسی را می بخشند، به این دلیل است که خاطرات گذشته او محو می شود؟
دی بریگارد توضیح دیگری ارائه می دهد که بخشش بیشتر به ارزیابی مجدد عاطفی مربوط می شود. ارزیابی مجدد عاطفی شامل قالب بندی مجدد معنای آنچه اتفاق افتاده است تا تأثیر عاطفی آن را تغییر دهد. در زندگی روزمره، این ممکن است به معنای تفکر در مورد یک تجربه چالش برانگیز از دیدگاه جدید باشد که منجر به خشم، اضطراب یا غم کمتری می شود. در واقع احساساتی که فرد نسبت به یک رویداد احساس می کند تغییر می کند، اما جزئیات و واقعیت آن چیزی که اتفاق افتاده است تغییر نمی کند. اگر بخشش از این نظر مانند ارزیابی مجدد باشد، فراموشی لازم نیست. برای بخشیدن کسی لازم نیست حافظه یک اتفاق ضعیف شود، بلکه لازم است بار عاطفی و عاطفی آن تغییر کند.
وقتی کسی را به خاطر چیزی بخشیده اید و آن را فراموش کرده اید، با یادآوری دوباره آن، کمتر تلافی می کنید.
دی بریگارد در تحقیقات خود دریافت که تفاوتی در میزان یادآوری جزئیات رویدادها بین افرادی که بر آسیب جسمی یا عاطفی وارد شده توسط دیگران غلبه کرده اند و افرادی که فردی را که به آنها آسیب رسانده اند بخشیده اند وجود ندارد. این یافته نشان می دهد که بخشیدن یا نبخشیدن دیگران ربطی به یادآوری آسیبی که آنها به ما وارد کرده اند ندارد.
چیزی که واقعاً تغییر کرد این بود که کسانی که میگفتند خطاکار را بخشیدهاند، شدت احساسات خود را در هنگام یادآوری این رویداد کماهمیت میدانند و این نشان میدهد که اشتباه انجام شده در زندگی فعلیشان برایشان مهم نبوده و هویتشان به آنها آسیبی نمیزند. این افراد تمایل کمتری به انتقام جویی داشتند و نیاز کمتری به اجتناب از عاملان آسیب داشتند.
دی بریگارد میگوید، آنها مولفههای عاطفی خاطرات خود را دوباره ارزیابی کردند و کمتر به آنها نگاه منفی داشتند.
دی بریگارد توضیح می دهد که: “کسانی هستند که می خواهند ببخشند و خود را مجبور به بخشش کنند، افرادی هستند که نمی خواهند ببخشند و نمی توانند خود را مجبور به بخشش کنند و نمی توان آنها را مجبور کرد که دیگری را ببخشند.” دسته سومی هم هست و آن ها افرادی هستند که می خواهند ببخشند اما نمی توانند. و می افزاید: آنچه مردم به دنبال آن هستند آرامشی است که افرادی که دیگران را می بخشند به آن دست یافته اند.
گاهی اوقات بخشش احتمال آسیب دیدگی مجدد را افزایش می دهد.
اگر بخشش اغلب مستلزم ارزیابی مجدد احساسی از آنچه اتفاق افتاده است، میتوانیم بدون نیاز به بخشش به همان آرامش برسیم. به این ترتیب، نمیتوانیم فردی را که به ما صدمه زده است ببخشیم، زیرا این امر میتواند احتمال آسیب رساندن دوباره به او را افزایش دهد، اما میتوانیم از طریق استراتژیهای ارزیابی مجدد عاطفی در مورد رویدادهای آسیبزا، تأثیر آن را کاهش دهیم. یعنی بدون بخشش می توانید آرامش بخشش را ایجاد کنید و نتیجه نهایی می تواند نزدیک به بخشش باشد. یکی از مصادیق چنین دیدی فاصله زمانی است. این یک استراتژی ارزیابی مجدد است که به افراد پیشنهاد میکند تصور کنند در مورد یک رویداد در آینده چه احساسی خواهند داشت. تحقیقات نشان می دهد که این می تواند احساسات منفی را در زمان حال کاهش دهد.
دی بریگارد: «من معتقدم جنایاتی وجود دارد که غیرقابل بخشش هستند و ما هیچ تعهد اخلاقی برای بخشش آنها نداریم، با این حال، میتوان به دنبال آثار روانی بخشش بود.
آبنما: روان
بیشتر بخوانید: مهربانی یا دلسوز؟/ فرق این دو زمین تا آسمان است.