باورم نمیشد شوهرم هر روز با 4 تا زن دیگه باشه…!

به گزارش سرویس آموزش و سرگرمی صبحگاهی، دقایقی بعد منشی دادگاه نام او را صدا زد. وارد اتاق شد و روی صندلی نشست. ناگهان عصبانیتش ترکید و گریه اش قطع شد. وقتی آرام شد اینگونه شروع کرد: 16 ساله بودم که با مردی که دوست خانوادگی پدرم بود و 12 سال از من بزرگتر بود ازدواج کردم، شوهرم مرد خوبی بود و دوست خانوادگی و ما هیچ مشکلی در زندگی نداشتیم، پس از یک سال، خدا به ما یک پسر داد، زندگی ما شیرین تر شد و من از خدا برای همسری که به من داده بود، تشکر کردم شوهرم زمانی که هنوز خیلی جوان بود فوت کرد و من را با دو فرزند تنها گذاشت بعد از مدتی مشتری های زیادی پیدا کردم، وقتی به خودم آمدم، دیدم که دخترم بعد از فارغ التحصیلی به دانشگاه رفت و با یکی از همکلاسی هایش ازدواج کرد پسرم دیپلم و پس از پایان خدمت سربازی ازدواج کرد و به خانه و زندگی خود رفت.

این زن ادامه داد: با وجود اینکه فرزندان، دامادها و دامادهایم از من مراقبت می کردند اما به شدت احساس تنهایی می کردم و چهار سال این احساس را از فرزندانم پنهان می کردم. مدتی گذشت، فرزندانم خواستگاری کردند که مرا شوکه کرد. به من گفتند برای نجات از تنهایی ازدواج کن. من به شدت با این تصمیم مخالف بودم. اما فرزندانم تسلیم نشدند و در نهایت مرا متقاعد کردند که دوباره ازدواج کنم. شوهر آینده من همکار دخترم بود که 53 سال سن داشت و گفت که مجرد مانده است زیرا زن مورد نظر خود را پیدا نکرده است. در اولین جلسه به هم علاقه مند شدیم و با توجه به اینکه همکار دخترم است بدون تحقیق جواب مثبت دادم و سر سفره عقد نشستم. چند روز بعد از شروع زندگی مشترک، احساس کردم رفتار همسرم تغییر کرده و او پنهان شده است. رفتار او را مشاهده کردم و در کمال ناباوری متوجه شدم که او همسر دیگری دارد که در عقد موقت است. من خیلی ناراحت شدم و موضوع را با احمد در میان گذاشتم. انتظار داشتم بگوید شما اشتباه می کنید، اما موضوع را انکار نکرد و گفت که حاضر نیست از آن زن جدا شود و به جز او سه زن دیگر در ازدواج موقت او هستند. بعد از این تصمیم گرفتیم از هم جدا شویم. قاضی عموزادی قاضی شعبه ۲۶۸ دادگاه خانواده پس از شنیدن اظهارات زن میانسال و با توجه به داشتن وکالت محضری مبنی بر طلاق از همسرش، حکم به جدایی آنان داد.

منبع: خبرآنلاین