افزونه پارسی دیت را نصب کنید Sunday, 8 September , 2024
2

این زن 22 ساله دلتنگ نوزاد 4 ماهه اش شده است! + سرنوشت دردناک یک عشق!

  • کد خبر : 228240
این زن 22 ساله دلتنگ نوزاد 4 ماهه اش شده است!  + سرنوشت دردناک یک عشق!

به گزارش رکنا، زن 22 ساله ای که مدعی است دلش برای نوزاد چهار ماهه اش تنگ شده اما از دسترسی به او محروم شده است، ماجرای عشق خود را برای مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای تعریف کرد. مشهد وی گفت: 3 سال پیش به همراه عمه ام از اهواز به مشهد آمدیم تا […]

به گزارش رکنا، زن 22 ساله ای که مدعی است دلش برای نوزاد چهار ماهه اش تنگ شده اما از دسترسی به او محروم شده است، ماجرای عشق خود را برای مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای تعریف کرد. مشهد وی گفت: 3 سال پیش به همراه عمه ام از اهواز به مشهد آمدیم تا در این شهر مقدس روحمان را صیقل دهیم. آن روز پس از بازدید از اماکن زیارتی و سیاحتی به پیشنهاد خاله ام برای خرید از مراکز خرید و دیدن بازارهای مشهد راهی هسته مرکزی شهر شدیم.

خلاصه در حال گشت و گذار در بازار بودیم که صدای جوان عکاس ما را از حرکت باز داشت. تشویق شدیم با پشت صحنه های زیبای اماکن زیارتی و سیاحتی عکسی خاطره انگیز بگیریم و تصمیم گرفتیم با هم عکس یادگاری بگیریم. اما وقتی جلوی لنز دوربین ایستادیم، چشمان رنگارنگ عکاس جوان توجهم را جلب کرد و اینگونه بود که مرد جوان برای اولین بار پشت لنز دوربین را نگاه کرد. عاشق من شدم

چند دقیقه بعد پشت میز کامپیوتر نشست تا عکس یادگاری ما را لمس کند اما من همچنان به چشمانش نگاه می کردم تا اینکه مسعود متوجه شد و شماره تلفنم را پرسید. من که هیچ وقت به نتیجه این عاشقانه خیابانی فکر نمی کردم، بلافاصله شماره تلفنم را به او دادم و این نوع رابطه من و مسعود همچنان ادامه داشت که به اهواز برگشتیم و ارتباط تلفنی مان را ادامه دادیم.

«مسعود» آنقدر عاشق و عاشق زبانش بود که بر فراز ابرها پرواز کرد و خود را خوشبخت ترین دختر دنیا دانست. از طرفی مدام صدای مسعود را از دست می دادم و لحظه شماری می کردم و منتظر تماسش بودم تا اینکه عمه ماجرا را برای مادرم تعریف کرد اما نتیجه مشخص بود چون خانواده ام به هیچ وجه از دخترشان راضی نمی شدند. یک شهر اما من عاشق مسعود بودم و این مخالفت ها تاثیری در تصمیمم نداشت. نصیحت خانواده ام هم بی فایده بود و فقط به مسعود فکر می کردم تا اینکه بعد از گذشت یک سال و نیم از این ماجرا به بهانه عیادت خاله ام به مشهد آمدم و به دلیل اینکه خاله در یکی از کارگاه های خیاطی بود به خانه مجردی مسعود رفتم. . در مشهد کار می کردم و خانواده ام فکر می کردند با خاله ام هستم!

بالاخره من و مسعود مخفیانه با هم ازدواج کردیم اما ازدواجمان به صورت رسمی ثبت نشد! از سوی دیگر، مادر مسعود او را از هم جدا نکرد، زیرا او بسیار به مسعود وابسته بود و پدر مسعود آنها را ترک کرد و در آلمان زندگی کرد. در این شرایط باردار شدم، اما مسعود در حال پخش آهنگ های خارج از کشور بود و اظهار داشت که برای آسایش و رفاه بیشتر باید به ترکیه مهاجرت

بالاخره مجبور شدم با او به ترکیه بروم اما خانواده ام نیز مرا رها کردند و به زندگی ام اهمیتی ندادند. در مدت 6 ماهی که در ترکیه بودیم متوجه شدم مسعود به من خیانت می کند و با زنان و دختران زیادی رابطه دارد، اما چون می ترسیدم نمی توانستم چیزی بگویم. عشق خیابانی و من مشتاقانه منتظر بازی هایم بودم. وقتی به مشهد برگشتیم و پسرم به دنیا آمد، رفتار مسعود بدتر شد تا جایی که مرا کتک زد و من را دلیل ناکامی هایش در زندگی دانست. او حتی به دروغ به من متهم کرد که بی بند و باری من باعث شده عاشق من شود و من وصله خانوادگی او نبودم!

در این شرایط پسرم را که هنوز 4 ماهه بود به خانه مادرش برد و اجازه نمی دهد پسرم را ببیند و اصرار به طلاق دارد، الان هم مثل یک دستمال مرا به کناری انداخته و همه چیز را به هم ریخته ام. پل های پشت سرم میل…

اهمیت این حادثه و جدایی مادری از فرزند چهار ماهه اش باعث شد تا سرگرد احسان سبقبر (رئیس کلانتری شفای مشهد) دستورات ویژه ای را برای پیگیری این پرونده در معاونت مددکاری اجتماعی صادر کند. به همین دلیل تحقیقات قانونی و مشورتی در کلانتری در حال انجام است.

داستان واقعی با همکاری. پلیس پیشگیری جراسان رضوی

منبع: روزنامه خراسان

لینک کوتاه : https://iran360news.com/?p=228240

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.