به گزارش مانیبان به نقل از صحنه جنایت، دخالت های نابجای مادرشوهر کافی بود تا نواروس جوان با حرکت و پرسه زدن در راهروهای دادگاه خانواده و بالا و پایین رفتن از پله های مجتمع قضایی امیدی پیدا کند. برای رهایی از طلاق
به گزارش روزنامه ایران، وقتی وارد سالن های دادگاه خانواده می شویم، زنانی که دلشان را باز می کنند، اولین چیزی که می گویند این است که شوهرشان آنها را کتک می زند. پرستار جوانی با نگرانی روی صندلی نشسته بود، کنارش نشستم و نگاهش کردم، ذکری زمزمه می کرد.
صحبت را با او باز کردم، این زن ابتدا کمی مکث کرد و گفت زندگی ام را برایت تعریف کنم و خلاصه شروع به گفتن داستان زندگی خود کرد.
چندی پیش یکی از اقوام دورش به خواستگاری پسرش که در یک شرکت پخش مواد غذایی کار می کند رفت و پس از موافقت خانواده ها سر سفره عقد نشستند.
این زن جوان هر از چند گاهی خشم خود را فرو می خورد و با گوشه دستمال اشک هایش را پاک می کرد. سابقه آشنایی بهزاد و آرزو به 8 ماه پیش برمی گردد. آرزو خانواده سنتی داشت، نمی توانست بدون آشنایی بیشتر با بهزاد ادامه دهد، به همین دلیل یک هفته بعد از خواستگاری و موافقت خانواده ها، مراسم عقد برگزار شد. این در حالی است که دنیای خانوادگی و سبک زندگی این زوج جوان بسیار متفاوت بود، زیرا یکی با آداب و رسوم سنتی گره خورده بود و دیگری آداب و رسوم معمول را نادیده می گرفت. یکی خانواده ای ثروتمند و دیگری در محله ای معمولی زندگی می کرد، اما آرزو با 114 سکه بهار آزادی با بهزاد ازدواج کرد.
سرانجام هشت ماه پس از مراسم عروسی، نوواروس جوان که زندگی مشترک خود را آغاز نکرده بود، با چشمانی گریان به شعبه 285 دادگاه خانواده شماره 2 والنجک رفت و وقتی مقابل قاضی گنجی ایستاد، آهی کشید. با خونسردی گفت: کارشناس ارشد زبان. من انگلیسی هستم و در مدرسه خصوصی تدریس می کنم، هنوز زندگی ام را شروع نکرده ام، همسرم درخواست طلاق داده است.
این زن ادامه داد: روز اولی که بهزاد به خواستگاری من آمد، از همان ابتدا به او گفتم که نمی توانم او را در مهمانی های خانوادگی همراهی کنم و او پذیرفت. اما مادرشوهرم خیلی در زندگی ما دخالت می کند، اصرار دارد اگر شرایط کاری اجازه نمی دهد همه جا با آنها همراهی کنم در همه مهمانی ها حضور داشته باشم و این را برای همسرم و حتی مادرم توضیح داده ام. . زن شوهر بارها
آقای قاضی، شوهر من، مردی است و به دستور خانواده اش عمل می کند، توانایی تصمیم گیری در زندگی اش را ندارد. من مطمئنم دادخواست طلاق هم دادخواست مادرش هست نه خودش!
متأسفانه دخالت های مادرشوهرم زندگی ما را به مرز سقوط رسانده است، در حالی که من همسرم را دوست دارم و به هیچ وجه حاضر به طلاق نیستم، اما همسرم اراده ای از خود ندارد و به همین دلیل است که مادرم شوهر شوهر مدام در زندگی ما دخالت می کند از رفتار مادرشوهرم خسته شده ام و بارها در جمع فامیل به من توهین و توهین کرده است. اما من برای مادرشوهرم احترام و ارزش قائل هستم و نمی توانم چیزی به او بگویم.
این زن جوان در حالی که اشک میریخت، بر خلاف بسیاری از زنان، از قاضی پرونده اش التماس کرد که از طلاقش جلوگیری کند، قاضی گنجی با اصرار این عروس جوان، او را به آرامش دعوت کرد و به او قول داد که در جلسه بعدی این عروسی. زوج جوان برای آشتی