بخش هایی از گفت و گوی معین را در ادامه می خوانید:
بازنشستگی اجباری، ️اخراج، تعلیق، لغو قرارداد و یا احضار استادان و دانشجویان دانشگاهها فراز و نشیب و سابقه دیرینهای داشته و دارد. ولی در دولت احمدینژاد بصورت برنامهریزی شدهای به اوج خود رسید و در دولت رئیسی هم ادامه یافته است.
هدف این اقدامات همانگونه که بعضا از سوی عناصر جبهه پایداری(که بدنه اصلی این دولت را تشکیل میدهند) اعلان شده، یکدستسازی سیاسی و ایدئولوژیک نظام، انجام انقلاب فرهنگی جدید و تشکیل دولت جوان و انقلابی است.
وزیر کشور دولت رییسی زنده نگهداشتن افکار مرحوم مصباح یزدی را برای آماده کردن جوانان برای گام دوم انقلاب و عصر ظهور اعلان نمود. در این تفکر جمهوریت، دموکراسی و حق انتخاب نوع حکومت توسط مردم اموری شرکآلود و رای مردم در انتخابات امری نمایشی و زینتی است. افق دید برخی در حدی است که اگر فساد و بیعدالتی، دزدیهای کلان از بیت المال و آسیبهای اجتماعی فراگیر شود، باز مسئله اول کشور میشود بهشت زوری، حجاب اجباری!
علت تحمیل فلهای و سهمیهای هیات علمی جدید به دانشگاهها و برخوردهای حذفی با استادان شاخص علمی و مورد قبول دانشجویان به دلیل وظائف خطیر آکادمیک ایشان و تاثیرگذاری اجتماعی و فرهنگی و سیاسی آنان است.
مطالعات جهانی نشان میدهد زمانی دموکراسی در جامعهای شکل میگیرد که دانشگاهها و آموزشعالی آن با فرآیندهای علمی و دموکراتیک مدیریت شده باشد. طبیعی است که با نگاه سیاستزده کنونی و نگرش حاکم بر دولت و کشور، دانشگاه تابع و مطیع و ساکت، هرچند بدون زایش علمی و مسئولیت اجتماعی، مورد نظر باشد.
با نگاه به گذشته، ما در دولت سازندگی بیشترین گسترش آموزشعالی را در جهت تحقق عدالت آموزشی و نیز تقویت زیرساختهای علمی و پژوهشی کشور داشتیم و در دولت اصلاحات نیز در جهت ایجاد تحول ساختاری نظام آموزشعالی و قرار گرفتن آن در فرآیند برنامهریزی توسعه کشور و ایفای مسئولیت اجتماعی دانشگاه اقدام شد.
در آن دوران شعار ما «توسعه علمی، شرط بقاء» بود ولی امروزه با توجه به رویکردهای امنیتی و سیاستها و برنامههای تحمیلی به دانشگاه، بجای توسعه علمی شاهد «فروپاشی علمی کشور» هستیم.
پیآمدهای تضعیف و تخریب ساختارهای دانشگاهی در ۸ ساله دولتهای نهم و دهم که در این دولت هم تداوم یافته است، اکنون خود را در کاهش شدید اعتبارات پژوهشی از تولید ناخالص داخلی به کمتر از سهدهم درصد، آغاز افول رتبه دانشگاهها و تولید علمی ایران در منطقه و در سطح جهانی، بیانگیزگی دانشگاهیان و مهاجرت سیلآسای نخبگان علمی از دانشآموز گرفته تا دانشجو، استاد و متخصص نشان میدهد.
عجیب این است که خواسته یا ناخواسته مجموعه سیستم طوری عمل میکند که هر حرف و بیان و اقدام آنها تحریکآمیز است. این مشخص نیست که امری خواسته است و نفوذی در سیستم است یا ناخواسته و با نداشتن تحلیل درست از شرایط جامعه این اقدامات انجام میشود.
عملاً برای خود بحران ایجاد میکنند، و در این بحران سازیها، این مردم هستند که هزینه میدهند و خسارت میبینند. طبیعی است که با ادامه بحرانها، سیستم هم ریزش بیشتری پیدا کند. این یک سوال جدی است که برای من هم وجود دارد.
وقتی بهاصطلاح «دولت جوان و انقلابی» باشد صورت مسئله هم به صورت انقلابی حذف میشود و نه اینکه مسئلهای ریشهای حل شود و هر اقدام آنها نتیجه عکس خواهد داد، یعنی ممکن است آنها در کوتاهمدت نتیجه دلخواه بگیرند اما در بلندمدت نتیجه عکس خواهد داد. حذف صورت مسئله یعنی برخورد با بدترین شیوهها از نظر علمی، اخلاقی، انسانی، خشونتبار بودن و خسارتبار بودن! فکر میکنند که مسئله حل شده است ولی عوارض جدی به دنبال دارد.
مردم در کوتاه مدت به خصوص جوانان دچار خسارت میشوند. این خسارت ها می تواند به لحاظ آسیبها و هزینههای انسانی، بیانگیزگی و ناامیدی و همچنین مهاجرت نخبگان از کشور باشد.
سوء استفاده قدرتهای جهانی و دولتهای وابسته آنها در منطقه از شرایط بیثباتی کشور نیز افزایش خطر نفوذیها و ریزش از بدنه حکومت را در پی خواهد داشت.
به نظرم معلوم نیست خود این آقایان کارگزار چقدر از نظم فکری و انسجام در تصمیمگیری برخوردارند، ولی شاید در ذهن داشته باشند که بتوانند جامعهای کاملاً ایدئولوژیک، گوش به فرمان و با نگاه به بالا داشته باشند. توجه بیشتر به ظواهر دینی و الگویی چون طالبان مطلوب برخی از این افراد است.
طالبانیسم یک نمونه مدرن آن است و این تفکر در گذشته تاریخی مانند فرقه خوارج هم وجود داشته است. منتهی الان در قرن ۲۱ دوره این نوع حکومتها سپری شده است. در عصر ارتباطات، انفجار اطلاعات و بیداری انسان هستیم، در عصر آگاهی مردم به حقوق و مطالبات خود هستیم.
بعید است این روش های همراه با زور و اجبار و خشونت جواب دهد، مگر در کوتاه مدت! در این وضعیت، فرآیند ریزش و رویش هم ادامه خواهد داشت. رویش در توده ناراضی و نخبگان که با آگاهی واحساس مسئولیت میخواهند از حقوق خود دفاع کنند و شکل مطلوب حکومت جامعه خود را پیریزی کنند و ریزش از بدنه حاکمیت. وقتی که عوامل اجرائی آن پی ببرند این نوع برخورد با مردم نه اخلاقی و نه دینی است و چیزی نیست که بتوانند پاسخگوی وجدان خود باشند. ریزش و رویش در ادامه میتواند به فرجام و سرانجام خوبی برسد. البته صبر خدا زیاد است و ما هم باید به وظایف فردی و اجتماعی خود اهتمام نمائیم و به او تاسی کنیم.
در خبرها آمده بود که فقط در سال ۱۴۰۰ یکصد و شصت متخصص قلب کشور را ترک کردهاند. جراحان برجسته در رشته مغز و اعصاب و غیره مهاجرت کرده اند. برای تربیت یک جراح مغز و اعصاب حاذق، حدود ده میلیون دلار باید هزینه شود. آن کشورها این نخبگان را حاضر و آماده از ما دریافت میکنند.
البته ایران از قبل انقلاب هم جزو دارندگان رکوردهای بالا برای مهاجرت بوده ولی در حال حاضر به شدت افزایش یافته است. به نظر میرسد احساس میکنند در حال رفع زحمت از خود هستند. مزاحمها را تشویق کنند دور شوند و کمتر مشکل ایجاد کنند! در پی خالصسازی هستند و طبیعی است که هر غیر خودی باید کنار رود، آن هم یا با پای خود یا با اجبار!
به نظرم شرایط بحرانی است. آمار مهاجرتها و فرسودگی تجهیزات و محدودیت تخت بیمارستانی، محدودیت امکانات آزمایشگاهی و یا امکانات تحقیقاتی، بودجهای که برای پژوهش علمی در کشور گذاشتند کمتر از سه دهمدرصد از تولید ناخالص داخلی [GDP] است.
میدانید که از نظر نرمهای جهانی، مرز بین عقبافتادگی و توسعه، هزینه کردن حداقل نیم درصد از تولید ناخالص یک کشور در زمینه پژوهشهای علمی است. پایین تر از نیم درصد یعنی کشوری عقب افتاده![underdeveloped].
در اعتبارات اختصاص یافته به بخش سلامت هم از شاخصهای جهانی و حتی منطقهای فاصله داریم. در آموزش و پرورش هم وضعیت ما از نظر سرانه دانشآموزی و افت تحصیلی فلاکت بار است. وضعیت معیشتی معلمان، زیرساختها و امکانات آموزشی و کمک آموزشی همگی دچار فرسایش شده است.
عملکرد وزیر بهداشت و وزارت علوم را در یک سطح میبینم که شامل انفعال و احتمالاً بی اختیاری است. گمان من این است که افراد جبهه پایداری در ستاد وزارتی خیمه زدهاند و دستاندرکار امور هستند و تصمیمگیری میکنند، بازده آنها خیلی تفاوتی با هم ندارند.
یک اصل کلی در دین و قرآن داریم که میگوید، «لااکراه فی دین، قد تبین رشد من الغی». یعنی اینکه حتی اعتقاد به توحید و معاد و نبوت که اصول دین هستند اجباری نیست تا چه برسد به فروع آن و آنچه مربوط به حقوق شخصی انسان است. نوع پوشش خانمها و آقایان نمیتواند اجباری باشد بلکه تابعی از انتخاب فرد متناسب با شئون اخلاقی و عرف جامعه است.
اگر بخواهد قانونی دراین زمینه به تصویب برسد باید بر اساس همین رویکرد باشد. به جای اینکه به عمق مسائل دقت و سیاستگذاری فرهنگی درستی بشود، ظاهرگرایی ترویج میشود که به دنبال آن فرهنگ نفاق و دروغ و ریا و زبونی شکل میگیرد که همان طالبانیسم است که جواب نمیدهد. ظاهرگرائی یا به دلیل سوءبرداشت از دین است و یا سوءاستفاده از آن!
هزینه اصلی این است که عدهای از اصل دین گریزان شوند. به خصوص نسل جوان که استقلال فکری و آگاهی بالاتری دارد، دنیای زمان خود را میشناسد و تعامل و ارتباط با جوامع دیگر دارد. اگر به یاد داشته باشید در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ عنوان کردم؛ که “هیچ کسی را به زور به بهشت نخواهم برد”. بنظر میرسد که برخی هنوز این موضع روشن و صریح قرآنی را متوجه نشدهاند!
واقعیت تاریخی ️همین است که قدرت دست به دست میگردد بدون آنکه از آن عبرت گرفته شود! یکی با زور چادر را برمیدارد و یکی با زور چادر بر سر مردم میکند که هر دو بیحاصل است. صدها سال حاکمیت فرهنگ مردسالاری را زنان ایرانی با هر تدبیر و مصلحتاندیشی تحمل کردهاند، ولی در حال حاضر با آگاهی بیشتر و اعتماد به نفس بیشتر و با زمانشناسی مناسب، حقوق ضایع شده خود را طلب میکنند. همه انسانها با حقوق برابر زائیده میشوند و اگر امتیازی بین آنها وجود دارد وابسته به تقوا و سطح آگاهی و تعهد اخلاقی و اجتماعی آنهاست.
عاملی که کشور ما و یکپارچگی سرزمین ما را علیرغم گستردگی و تنوع زبانی و قومیتی حفظ کرده عمق فرهنگی و تمدنی ایران است، مردم خطر را زود تشخیص میدهند و زود راهکارهای پیشگیری از آن را پیدا میکنند و اگر زمانی هم لازم بود به شدت از کشورشان دفاع میکنند.
علیرغم داشتن این مزیتهای ملی و تاریخی، خطر را باید در نظر گرفت، به دلیل اینکه وضعیت استراتژیک و جغرافیایی و منابع زیرزمینی ما طمع بیگانگان و قدرتهای سلطهگر را برمیانگیزد. هیچ تضمینی نیست که حتی یکپارچگی سرزمینی در هر شرایطی باقی بماند و باید با تدبیر و اندیشمندی با مسئله برخورد کرد. ضرورت همبستگی ملی و افزایش سرمایهاجتماعی کمتر از نیروی نظامی نیست و بسیار اهمیت دارد.