به گزارش رکنا، تردید مرد جوان به همسرش به حدی او را تحت تاثیر قرار داده بود که روزها به این موضوع فکر می کرد. در ادامه این ماجرا بحث و مشاجره های پی در پی بین این زوج جوان به وجود آمد و مرد بارها از همسرش درباره تلفن همراهش سوال کرد.
شک به شدت ذهن جوان را درگیر کرده و به او می گوید نه…
اگر گوشی شما را بگیرند هیچ اتفاقی نمی افتد، گوشی شما را گرفتند. شما دیگر نمی توانید چت کنید و شاید …
زن می گوید: بله، همان شبهه و سؤالی که ذهن شما را به دردسر می اندازد، درست است. شاید هم…
مرد به همسرش خیره می شود و زن می گوید: من هم همین نگاه و توجه را می خواهم.
زن با عصبانیت ادامه می دهد: می توانم با شما صحبت کنم؟ برات مهمه منظورم چیه با خودت فکر کردی چرا آهسته حرف میزنم چرا گریه میکنم چرا حرف نمیزنم؟
با صدای کینه توزانه ای می پرسد: با تو راحت هستم؟
مرد حرفش را قطع می کند و می گوید: چی کم داری برو زندگی دیگران را ببین، حیف که این زندگی برای توست.
زن ناراحت حرف شوهرش را قطع می کند: فکر می کنی زندگی به چه چیزهایی نیاز دارد: پول، چیزهای خوب و خانه خوب؟
در حالی که گلویش را سفت می کند، ادامه می دهد: هیچ چیز دیگری لازم نیست، دو کلمه لازم نیست، با هم بریم بیرون، قدم بزنیم، درد دل کنیم؟
هر وقت بخواهم در مورد خانواده ام یا هر موضوع دیگری صحبت کنم و ناراحت شدم، خیلی راحت می گویی که من کار دارم و حوصله این مزخرفات را ندارم و نمی توانم حرف هایم را به تو بگویم، از همه بدتر این است که من فکر نمی کنم مناسب است به شما بگویم که چه چیزی در قلب من وجود دارد. اینطوری لااقل هیچکس نمک به زخمم نپاشد، مرا تنها بگذار، بگذار بسوزم و با تنهایی ام بسازم.
مرد با لبخند حرف های همسرش را مسخره می کند و می گوید: حتما از شادی و آسایش خسته شده ای. آیا تو را از برداشتن سرت از گوشیت رها کنم؟ چه اتفاقی روی گوشی شما می افتاد که باعث شد تا این حد به آن وابسته شوید؟
زن با عصبانیت برگشت و گفت: این روزها برای اولین بار است که از من با شک و تردید در مورد تلفن همراهم سوال می کنی و این ناراحتی و نگرانی مرا خوشحال می کند.
گفتگوی زوج جوان به جایی نمی رسد. آنها تحصیل کرده اند و هیچ عیب و نقصی ندارند، چرا باید طعم زندگی آنها اینقدر تلخ و سرد و بد باشد؟ مرد با کمک خانواده زندگی ظاهراً خوب و آبرومندانه ای را برای خود فراهم کرده است و به همین دلیل از همسرش گلایه می کند.
زن می گوید: در و دیوار آن خانه مثل قفس است و دل و جانم به درد می آید و گاهی می نشینم و دلم برای خانه پدری تنگ می شود.
اما زن حرف دیگری برای گفتن دارد. که تمام هوش و حواس، زندگی و خواسته ها و علایق شریک زندگی شما در مطالعه و تماشای فوتبال خلاصه می شود و بس. همسرش راه رفتن، بازار رفتن و حرف زدن و حرف زدن را قبول ندارد و می گوید زندگی فراتر از آن چیزی است که در ذهن همسرش می گذرد.
زندگی یک زوج جوان با همه زیبایی که دارد، لذیذ نیست و درد بزرگی است.
مردی چند هفته ای است که با سردی و بی تفاوتی همسرش مواجه است، نگران است که همسرش نباشد…
او به سادگی به یاد داشت که همسرش باید به چشمان او نگاه کند و آنها باید صحبت کنند، اما صحبت آنها باید آنگونه باشد که او می خواهد و شریک زندگی اش فقط باید به سؤالات او پاسخ دهد.
راز مکالمه تلفن همراه زن جوان با حضور مشاور خانواده فاش می شود.
او نگران خواهر بزرگترش است، به دنبال دکتر می گردد و دعا می کند که هر چه زودتر آرزویش برآورده شود و صدای گریه کودکی در خانه اش شنیده شود.
متأسفانه زوج جوان هنوز نمی دانند که ازدواج پیوند دو نفر است، دو فرد مستقل که نباید به یکدیگر وابسته باشند و خود را در همه چیز محدود کنند.
اعتماد یک شبه به وجود نمی آید، در طول رابطه مشترک ایجاد می شود و در واقع هر چه سرمایه گذاری عاطفی زوجین در رفتارهای مثبت بیشتر باشد، اعتماد زودتر و بهتر شکل می گیرد. هرگونه رفتار منفی و پنهان کاری، رفتار مثبت زن یا مرد را مخدوش می کند.
آنها نمی دانند که شناخت روحیات و خواسته های همسرتان، درک دنیای او، آگاهی و احترام به تفاوت های جنسیتی یکی از مولفه های اساسی حفظ حریم خصوصی آنهاست. برای جلوگیری از این اتفاق، زن و شوهر باید مذاکره کنند، به توافق برسند و یکدیگر را با تفاهم بپذیرند.
یک مرد می تواند در مورد خواسته های خود با لحنی دوستانه صحبت کند. گاهی اوقات تلاش در یک زمینه برای درک اهمیت فرصت ها نیاز به حمایت دارد.
صحبت های مشاور خانواده کمک زیادی به این زوج جوان کرد.
خبرنگار: غلامرضا تدینیراد
